گفت و گو با سمیه جمالی نویسنده پرکار اینروزها
تعداد بازدید : 14
او اشک را مهلت نداد
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی / گروه فرهنگ و هنر
سمیه جمالی نویسنده کتابهای: «زن رفت تا مترسک باشد»، «اشک را مهلت ندادیم»، «پرچم در اهتزاز» و... که تاثیر بر روی مخاطبانش را با اندیشیدن و شاعرانگی آغاز کرده از نویسندگان پرکار اینروزهای ادبیات ایران است. اگرچه مصداق عینی یک روایت نمیتواند در طرح کلی داستان موثر باشد اما جمالی با گردآوری و خاطره نگاری از بازماندگان این امر را در ادبیات مهم کرده است. از نکاتی که در هنگام مواجهه با داستانهای این مولف باید به آن توجه داشت این مهم است که شاعرانگی در متن ادبی داستان رسوخ میکند نه اینکه مثلا نویسندهای مانند جمالی ابعاد داستانگویی را بلد نباشد برعکس او با شاعرانگی داستان میگوید. هنگامی که کتاب شعر فاضل نظری با عنوان: «گریههای امپراطور» چاپ شد؛ با خود گفتم این عنوان چقدر برای سینما و داستان خوب است و اصلا به یک کتاب شعر نمیآید اما امروز به جرات میگویم داستاننویسی که شاعرانه فکر نکند و شعر نگوید واقعا متن او را نمیتوان تحمل کرد. یکی از بزرگترین نقاط ضعف نویسندهای مانند مارکی دوساد در همین بدویت خلاصه خواهد شد. شما را به خواندن این مصاحبه جذاب دعوت میکنم.
نوشتن رو از چه زمانی آغاز کردید؟
نوشتن به شکل غیرحرفهای از نوجوانی شروع شد ابتدا با نوشتن اشعاری که ذوقی بود و صرفا قصد انتقال احساس در آن سن داشتم. 12 ساله بودم که داستان شعر و مقاله مینوشتم که حالا به آن میگوییم جستار مثلا در ضرورت عبور از خط عابرپیاده مطلبی نوشتم که کمی طنزگونه بود و در مجله منتشر شد.برای سروش نوجوان داستان مینوشتم و با اساتید به شکل نامهنگاری در ارتباط بودم. تا اینکه سال ۹۹ اولین کتابم را منتشر کردم که مجموعه اشعارم بود.
در مورد سبک نوشتهها و کارهاشون بگید؟
الان تمرکزم بیشتر بر رمان و داستان است و نیز انواع ناداستان. اغلب نوشتههای من رئال است و در هر متنی معمولا طنز ملایمی دارم حتی اگر مطلب مربوط به یک پیشامد غمگین باشد. در برخی اشعار سپیدم این نگاه طنزآمیز وجود دارد. زیرا این نگاه من به زندگی است و روشی برای تابآوری در برابر پیچیدگی عمیقی به نام زندگی.
نوشتن چه تاثیری روی زندگیتون داشته؟
اگر نوشتن نبود نمیدانستم با موضوعات چطور باید مواجه شوم. غمگین باشم مینویسم، شاد باشم مینویسم، اعتراض داشته باشم، دنبال راهحل باشم... اصلا با نوشتن میندیشم مثلا نمیتوانم افکارم را متمرکز کنم مینویسم و میبینم چقدر راه پیش رویم باز شد چقدر پنجره گشوده شد. فعلا و تا اطلاع ثانوی محبوب من کتاب و کلمه است و امیدوارم به هم وفادار باشیم. ضمنا نویسندگی باعث شده از چیزی نترسم. هرچیز را بتوانند از آدم بگیرند قلم دیگر دست خودمان است. با قلمم با کلماتم کار میکنم. من هنرهای دیگر را مثل هنر نمایشی تجربه کردهام فرض کسی من را دعوت به کار نکند، اینجا آنجا دیگر آدم را نخواهند نوشتن را که کسی نمیتواند بگیرد پس نقطه امید من همیشه همین بوده.
آینده هنری خودتون رو چطور میبینید؟
نمیتوانم پیشبینی کنم. گمانم این کار اشتباه است. فقط میتوانم آرزو کنم یا بگویم دلم میخواهد خودم را در چه جایگاهی ببینم. خب این بستگی دارد که چقدر تلاش کنم. هدف کوچکی برای خودم در نظر نگرفتهام ولی سعی میکنم واقع بین هم باشم. اگر خوب تلاش کنم میرسم. هیچ هم نگاه به جوایز ادبی ندارم حتی داخلی. هدف من این است و همیشه به خودم گوشزد میکنم سالها بعد خوانندگان داستانهایم را بخوانند کیف کنند و بگویند چطور توانستی اینکار را با روح ما بکنی روحت شاد! کار خیلی بزرگی است و شخصا برای خودم همیشه اثر خوب این شاخصه را دارد نه تعداد فروش نه جایزههایی که برده و نه حتی شهرت نویسنده و ناشرش. برای اینکار غیر از خواندن و نوشتن و نقدپذیر بودن مدام مسیر کاریم را هرس میکنم چون درگیر کارهای هنری و برنامهسازی هم شدهام ولی هرگز نمیخواهم آن کارها جلوی کار ادبی من را بگیرد.